درون من جایی است که تنهایی در آن زندگی می کنم

بهتر است غرورتان را به خاطر کسی که دوستش دارید از دست بدهید ، تا این که او را به خاطر غرورتان از دست بدهید

درون من جایی است که تنهایی در آن زندگی می کنم

بهتر است غرورتان را به خاطر کسی که دوستش دارید از دست بدهید ، تا این که او را به خاطر غرورتان از دست بدهید

خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی فهمیدم که معادله زندگی نه غصه خوردن برای نداشته هاست و نه شاد بودن برای داشته ها

خداحافظ

شاید  برای مدت کوتاه و شاید برای همیشه از اینجا از درون گذشته ام میرم .

خداحافظ تو ، شما تمامه شما هایی که در گذشته من بودید و جز خاطره هیچی نمونده با خاطره هاتون هم خداحافظی میکنم.

 خداحافظ  

آرزو

یکهو همانند شبحی رو به رویم نشست و به چشمانم خیره شد.

نه اصلا توقع نداشتم ولی با این حال  ، او مثل همیشه با آمدنش مرا غافلگیر کرد با چشمان خیسش مرا صدا زد که رهایش نکنم ، تنهایش نگذارم ، نروم ای وای اصلا متوجه نبودم آره واقعا نفهمیدم کی و چی شد که فراموشش کردم ، رهایش کردم .

او را ... آرزویم را آها !

حالا یادم اومد از همان روزی که دیگه خوشحال نبودم آره درست همان روزی که خودم را فراموش کردم و تابع حرفهای درست و نادرست آدم ها شدم. درست در همان لحظه بود که فراموشش کردم.

آری آرزویم را قسمتی از وجودم را فراموش کردم.

پروردگار مهربان برای بی نهایتمین بار ممنونم که آرزوی مقدسم را با دیگر در میان این آرزوهای دروغین رنگارنگ به جلوی چشمان گم شدهام آوردی .

ممنون ، دو.باره برگشتم . آره با آرزوی رسیدن به خدایی که همیشه فراموش ودوباره به یادش می آورم.


گاهــــــــــــی فقط گاهــــــــــی

خسته از نامهربونی بعضی آدم ها نشستم روی نیمکت پارک ... قلم به دست دارم.

می نویسم ... شاید نوشتن کمکی باشه برای رهایی از فکر های مردم آزار ! شاید بازی با کلمات ، جمله ها و خط های کاغذ باعث بشه توی کوچه پس کوچه ها ی لغات گم بشم و راه برگشت به کلبه غم را پیدا نکنم!

گاهــــی گم شدن خوبه !گم بشم که فراموش بشم ، گم بشم که فراموش بکنم.

 گاهـــی فراموشی خوبه ! تا فراموش بکنم فراموش کردنی ها رو !

گاهــــی سکوت خوبه ! تا ساکت باشم تا ببینم !

گاهــــی بی خبری خوبه ! تا بی خبر باشم از راه های فریب دیگران !

گاهــــی دور شدن خوبه ! تا دور بشم از بدی بدها !

اما این گاه ها فقط گاهی خوبه...

گاهــــی به یاد آوردن خوبه... تا به یاد بیاورم خوبی خوب ها رو !

گاهـــی پیدا کردن خوبه ...تا پیدا کنم عشق را در لحظه لحظه های زندگی ام !

گاهـــی حرف زدن خوبه...تا آروم کنم دلی رو که تنهایی آزارش می ده !

گاهـــی فهمیدن خوبه...تا بفهمم تمام خوبی های پنهان مانده رو !

هنوزم روی نیمکت نشسته ام ، گم شدم تا غصه مرا پیدا نکند دوباره پیدا شدم تا شادی مرا ببیند.

ساکت شدم تا درددل های دلم را بشنوم ، دوباره حرف زدم تا دلداری اش بدهم .

فراموش کردم بدی ها ، نامهربونی ها رو ، دوباره به یاد آوردم خوبی ها زیبایی ها رو .

ولی چیزی برای همیشه فراموش کردن ، ندیدن و گم کردن نیست .

چیزی برای همیشه به یاد آوردن ، دیدن و پیدا کردن هست .

از ازل تا به ابد عشق خواستنی است.

خوش خبر

 ۱۹ فروردین:

صبح ساعت 8 اومدم نت خبری نبود حال و حوصله هم نداشتم دراز کشیدم بودم که  شاید خوابم ببره ساعت 9:20 دوستم اس زد که نتایج اعلام شده من مثل چی از جا پریدم که برم نتیجه ی اعلام شده را ببینم همون لحظه هم مامان داشت با خاله می حرفید خلاصه استرس بقدری زیاد بود که نگو نمی تونستم بشینم فقط راه می رفتم به محض اینکه مامان تلفن را قطع کرد اومدم نت اما نتیجه ها را هنوز نزده بودند از نت اومدم بیرون شروع کردم حس و حال برانگیخته شده از استرس را نوشتم تا بعد که نتیجه را دیدم و ان شاالله قبول شدم این هیجان (پر استرس بودن)را به خاطر بسپارم ، نمیدونم چی میشه اما چقدر زندگی جالبه آدم از چند ثانیه ی بعد خودش خبر نداره  من اینا را میدونم اما گاهی خودمو واسه چیزهایی که گذشته ناراحت میکنم و گاهی الکی زندگی را تلخ می کنم در صورتی که زندگی ارزشش خیلی بالاتر از این حرفاست....................

از انتظار خوشم نمیاد اما انگاری زندگی با انتظار گره خورده

خدایا توکلم به خودته ،  خودت کمکم کن به همه کمک کن به همه ........ 


۲۰فروردین: 

امروز هوا خیلی باحاله بارون میاد من عاشق بارونم ، دیروز بعد از ظهر نتیجه ها را زدند من خونه ی مامان بزرگ بودم دوستم درست ساعت 16:20 اس زد که نتیجه ها اومدن و خودش قبول نشده ناراحت شدم خیلی زیاد بعد شماره شناسنامه را بهش دادم تا نتیجه ی من را هم ببینه بعد از چند دقیقه زنگ زد و گفت قبول شدم اول باور نکردم اما گفت جدی میگه بعد به خواهرم گفتم تا وقتی رسید خونه ببینه و بهم بگه کجا قبول شدم خوشحال بودم اما از یه طرف دلم پیش دوستم بود آخه من مثلِ خواهرم دوستش دارم اون دوستیه که تا حالا باهاش قهر نکردم و همیشه واسم همدم خوبی بوده (بماند که گاهی بهش میگم بیا بریم بیرون نمیاد و کار داره) واقعا دوستش دارم و واسش زیر بارون آروزی خوشبختی کردم امیدوارم همیشه موفق باشی عزیزم.  

  

شکرت خدا جون.

برای تو

باز هم عشق دیرین ، وقتی میبینمت احساس قدیمی هرگز وجود نداره اما نمیدونم باید از تو دلگیر بشم یا نه؟!! اما دیدنت باعث میشه تمام غم های چند سال گذشته به یادم بیاد ، نه اصلا تقصیر تو نیست چون عشق ما مدت کوتاهی بود حتی به یک سال نکشید اما من چند ساله می خوام فراموشت کنم اما نمیتونم نمیدونم چرا با وجودی که نمیدونم دوستم داشتی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونم عاشقم بودی یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اما من دوستت داشتم اما رفتی واسه همیشه من هم اگر کسی را بعد از تو واقعا دوست داشته باشم مطمئن باش دیگه لحظه ای به تو فکر نمی کنم.

آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند.

دوست دارم این نوشته و آهنگ اگر مانده بودی(از امید ) را برای آخرین بار تقدیمت کنم

 مهرداد به تو گفتم نمیتونم فراموشت کنم باور نکردی به عشق پاکمون قسم تلاشم را کردم اما ......

برای او که آرزو میکردم خواننده حرفهای ناگفته ام باشد.

راستی ناگفته هایم را می خواند؟

اگــــــــــــــــرمــــــــــــــــــــــانده بــــــــــــــــــــــــــودی ...

اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم

اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی زتو می نونشتم تو را می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین ِ غربت با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پر شکسته مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

هستی ام را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی

مرگِ دل  آرزویت اگر بود مانده بودی اگر می شنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود

خاک تن شسته در موج ِ باران در کنار تو بوسیدنی بود

بعد ِ تو خشم دریا و ساحل بعدِ تو پای من مانده در گِل

مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود

با تو و عشق تو زنده بودم بعدِ تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی را با تو مانده بودی اگر می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین ِ غربت با وجود تو رنگ سحر داشت